سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :0
کل بازدید :4355
تعداد کل یاداشته ها : 7
103/2/14
7:48 ع

 

مطالب بیشتری در مورد غبار

غبار در سال ی1276ش. در شهر کابل به دنیا آمد پدرش از سادات کابل بود. پدرش به میر محبوب خان کابلی معروف بود. غباراز تمام عمر 37 سالش را به زندان، تبعید و یا نظربند گذراند. امّا 14سال را تنها به زندان گذراند(تاثیر نظامهای سیاسی و اجتماعی افغانستان بر ادبیات دری، دکتر حسن فضایلی، چاپ اول، 1383ش.ص134، مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی افغانستان، کابل، دهبوری). غبار در خانواده ای به دنیا آمد که اهل دانش و سواد و از کارمندان دولتی بود، غبار بر خلاف خیلی از اندیشمندان دیگر خیلی سواد سیستماتیک نداشت. وی سواد ابتدایی را نزد خانواده ی پدریش فراگرفت و بعد از آن برای کسب دانش بیشتر به مطالعه شخصی پرداخت. از روزگار نوجوانی، به اشعار حافظ، بسمل، داستانهای تاریخی، وقایع و سرگذشتهای مردان بزرگ تاریخ، علاقه ی فراوان داشت. وی در زودترین مدت نویسنده ی نیرومند، صاحب ذوق زبان دری برآمد و به نوشتن مقالات ادبی و سیاسی پرداخت.( شخصیت های کلان افغانستان، دکتر شمس الحق آریانفر، بنگاه انتشارات میوند، کابل، 1387ش.ص357) غبار در مشروطیّت دوّم نقش فعالی داشت و از اعضای فعال انجمن ادبی کابل بود. وی از ادیبان زبده کشور به حساب میامد، به گونه ای که علاوه بر کتاب افغانستان در مسیر تاریخ،«تاریخ ادبیات دری افغانستان» را نوشت و این کتاب جزو کتب درسی وزارت معارف گردید.(همان) اما غبار بنیانگذار حزب و جریده هم بود، که هر دو «وطن» نام داشتند. یعنی حزب وطن و جریده ی وطن، «حزب وطن» در انتخابات شهرداریهای کابل درخشید و در مجلس هفتم شورای ملی نماینده فرستاد. مقالات جریده ی وطن بیشتر ادبی و اجتماعی بود و غبار هم مدیر مسوول این جریده.                                                                          

اهداف حزب وطن

1- حفظ تمامیّت ارضی و استقلال کشور

2- تعمیم اصول دموکراسی

3- تقویت دحدت ملی

 4- ترقّی معارف، حفظ الصحّه و اقتصاد عمومی

 5- رفع فساد اجتماعی

 6- احترام به صلح جهانی

غبار دولت وقت را متّهم می کرد که افرادی را وارد حزب نموده است و تلاش کرده که حزب را متلاشی کند. همکارانش را هم متهم به سازش با دولت می کرد. خودش هیچگاه با دولت های وقت و مخصوصا دولت نادر و پسرش ظاهرشاه سازش نکرد.(تاثیر نظامهای سیاسی و اجتماعی افغانستان بر ادبیات دری، 1383ش.ص157)

در مورد غبار گفته می شود که:«مرد معتقد به اسلام و ارزشهای اسلامی وملی بود و هیچگاه از این مدار عدول نکرد و همین سنّت را به فرزندان میراث گذاشت. ... در وصیتنامه غبار آمده است: «من برای فرزندان خود نعمت توحید به الله و توفیق خدمت و سفقت به بینوایان و همنوعان می خواهم، که نتیجه آن آرامی ضمیر و وجدان و خوشبینی نسبت به حیات و ممات اشت.»(به نقل از افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم که در سال 1999م در آمریکا بعدا در ایران و پاکستان به چاپ رسید.ص274) غبار اسلام، نوع دوستی، استبداد زدایی و خدمت به بینوایان را، مشعل راه خود ساخته و تسلیم نشد و منحرف نگشت و تضرع نکرد.»(شخصیتهای کلان افغانستان، شمس الحق آریانفر، 1387ش. ص358)

غبار و جریده نگاری

غبار در سال 1298ش. در شهر جبل السّراج، در شمال شهر کابل که در ولایت پروان موقعیّت دارد، جریده ی «ستاره افغان» را به نشر سپرد. در این هنگام وی 22 سال سن داشت. در این زمان امان الله خان که در رأس مشروطیّت دوّم قرار داشت. هنگامی بود که زمام امور را در دست گرفته بود و استقلال افغانستان را هم اعلام کرده بود. غبار که با نشر این جریده می خواست دین خودش را نسبت به ملت و وطن اداء نماید. وی در اولیّن شماره در سرمقاله می نویسد که می خواهد که مطابق با اندیشه های شاه امان الله و خدمت به فرزندان وطن به نشر این مجله ی هفتگی بپردازد.(همان) نشریه دولتی بود، ولی مضامین آزادیخواهی و استقلال طلبی و حمایت از مردم در آن درج می گردید. غبار که سالها بعد جریده ی وطن را به نشر سپرد و در آن زمان مردی پخته بود، وی در این جریده نشر اخبار و گزارشهای شورای ملی را روی دست داشت. با این کار خواست انتقادات وارده بر حکومت را از زبان وکلای ملت عنوان کند که مصونیت داشتند.(همان،ص360)

کار دولتی

وی در سمت دولتی هم برخی وظایف را ایفاکرده است. مانند: مامور کمرک خان آباد در شمال کشور، مدیر کمرکات ولایات قطغن و بدخشان، وزیر مختار سفارت افغانستان در پاریس، مشاور ریاست مطبوعات، کار در نظامیه های هرات و کابل و ...

غبار و سیاست

غبار از نادر کسانی بود که در سیاست دخالت کرد ولی از طبقه پایین اجتماع بود نه از خانواده های شاهی و سرداران و متنفذان چرا که آنان دخالت در سیاست و قدرت را از حقوق خودشان می دانستند، که در راس آنان خانواده شاهی بودند. در زمان استبداد نادرخانی غیر از خانواده خودش احدی حق نداشت که در سیاست کشور نظر بدهد چه رسد به این که در امور سیاسی مداخله نماید. صرفا محمد نادرخان و برادرانش خودشان را صاحب افغانستان می دانستند. در زمان ظاهرشاه هم تمام قدرت حدود سی سال در ید عموهایش بود که از زمره سرداران بودند. اما غبار«از نوجوانی در عرصه مبارزه و سیاست گام نهاد. فریادش را علیه استبداد سلطنتی در راستای سعادت فقرا و ستمکشان، رسا و رساترکرد. از زندانهای پی هم نهراسید و توده های مردم را فراموش نکرد... غبار یک مبارز مقاوم علیه استبداد، یار و مدافع زحمتکشان بود.( شخصیت های کلان افغانستان، دکتر شمس الحق آریانفر، بنگاه انتشارات میوند، کابل، 1387ش.صص357و 358)

به طور خلاصه می توان گفت که غبار: همین که خود را شناخت، سیاسی شد و سیاست کرد. در زمان حکمروایی امیر حبیب الله محمدزایی عضو مشروطه خواهان اول بود. در مشروطیت دوم در جلسات آن شرکت می کرد. زمانی که امان الله خان و جمعیت جوانان به قدرت رسید، غبار از شخصیت های کلیدی آن بود که شاه را هم تایید می کرد. در زمان شاهی نادر خان و داوود خان همکاری اش را با نظام قطع کرد و به دعوت آنان جواب منفی داد به همین جهت بود که تا آخر عمر یا زندان یا تبعید و یا نظر بند بود .